استاد معرفت و دفاع از مواضع اعتقادی شیعه
نوشته ی حجت الاسلام مهدی رستم نژاد
بسم الله الرحمن الرحیم
حجت الاسلام مهدی رستم نژاد
از دیرباز موضوع تنقیح روایات با روش عرضه بر کتاب (قرآن) در مسائل گوناگون فقهی مورد توجه فقهای بزرگ اسلام قرار داشت.
آنان هنگامی که در مسئله ای با روایاتی مواحه می شدند که به نظر آنان، چندان با مذاق شارع مقدس سازگار نبود و یا زمانی که به روایات متعارض برخورد می کردند که لازم می دیدند برای برون رفت از آن، چاره ای اندیشند، بر اساس آموزه های به یادگار مانده از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهارش علیهم اسلام با روش عرضه روایات بر کتاب و اخذ به موافق آن، به حل آن عریصه اقدام کردند، یعنی با معیار محکمات قرآن و سنت، وزن هر گروه از روایات را تعیین نموده، احادیث صحیح از سقیم را طبقه بندی کرده، مرزهای آنان را با یکدیگر تفکیک می ساختند.
از این رو، جداسازی روایات صحیح از سقیم با روش عرضه بر کتاب در فقه بیش از سایر رشته های دینی، مورد استفاده قرار گرفت ، به گونه ای که اگر زادگاه و قرارگاه اصلی این روش را فقه بدانیم، بیراهه نرفته ایم.
پیش تازی فقهای اسلام در نقد و بررسی عالمانه روایات فقهی و عرضه آن ها بر کتاب، امری ستودنی و در خور تقدیر است. کاری که حوزه ی تفسیر، کمتر می توان از این کار سترگ نشانه ای به دست آورد.
عدم استفاده بهینه از این روش توسط مفسران – جز در مواردی خاص – موجب شد تا حدود زیادی، روایات تفسیری تا به امروز تقریبا بدون تحلیل و بررسی در خور در کتاب های تفسیری باقی بماند و کار شایسته ای جهت طبقه بندی و کشف روایات صحیح از سقیم صورت نپذیرد.
خوشبختانه در این اواخر آیت الله معرفت – رضوان الله تعلای علیه – در اقدامی مبارک با پشتوانه ی عظیمی از اندوخته های علمی و پژوهش های قرآنی، با قلمی استوار و منطقی محکم برای نخستین بار در دنیای اسلام، در سطحی بسیار گسترده و وسیع که تمام روایات سه قرن نخست اسلام را در بر می گیرد، به این امر مهم و حیاتی مبادرت ورزیدند. و با تعدادی از شاگردان مبرز خویش ب تحلیل روایات تفسیری همت گماشت.
ایشان خود در این صدد در مقدمه ی تفسیر اثری می نویسد:
«و هذا الذی بین أیدیکم محاولة – مبلغ الجهد – لمعرفة الصحیح من الضعیف من الأخبار، فیما یعود الی تفسیر القرآن الکریم، محاولة فی ضوء محکمات الکتاب و السنة القویمة، عرضا فنّیّا وفق أصول تقسیم الآثار.»
حضرت استاد در دست نوشته ی دیگری می نویسد:
«روایات تفسیری، جملگی به صورت خام در کتاب ها عرضه شده و کاری که فقها بر روی روایات فقهی انجام داده اند، بر روی روایات تفسیری انجام نگرفته، و لذا سلیم و سقیم آن به هم آمیخته است. برای جداسازی و تعیین سرنوشت نخبه ی تفاسیر روایی، با همیت دوستان فاضل خویش به این کار خطیر اقدام نمودم.»
استاد فرزانه در راستای تحقق این هف سترگ، با ژرف اندیشی خاص خویش و تکیه بر روش عرضه ی روایات بر قرآن، وارد عرصه ی تحلیل و بازشناسی روایات تفسیری شد و آن ها را در بوته ی نقد و نظر عالمانه قرار داد و به تمحیص وتنقیح آن ها پرداخت و هفت سال آخر عمر با برکتش را در پای ریزی این بنای رفیع صرف کرد. ایشان با این اقدام ابتکاری و نوین، افق جدیدی را در عرصه ی کاوش های قرآنی در پیش روی آیندگان گشود.
شایان توجه است که استفاده از روش عرضه بر کتاب، عمدتا ناظر به محتوای روایات است زیرا آن چه که در کشف موافقت یا مخالفت روایت با قرآن و سنت، در درجه ی اول اهمیت قرار دارد، همان توجه به محتوای آن است. از این رو در این روش، بررسی سندی در حاشیه رانده شده و امری جانبی محسوب می گردد. لذا حضرت استاد، در این اثر ماندگار، قبل از آن که به بررسی أسانید تکیه کند به ملاحظه ی محتوای روایات اهتمام می ورزد. و بررسی أسانید را امری ثانوی و غالبا بی نتیجه و عقیم معرفی می کند.
ایشان در این زمینه یادآور می شود:
«و علیه فالمعیار الاول لتمییز القوی عن الضعیف هو العرض علی المحکمات الدین، نظیر عرض التمشابهات من القرآن علی محکمات الآیات ... أما البحث عن الأسناد فهو بحث جانبی و عقیم فی غالب الأحیان.»
اساسا در این نگاه، مجرد اعتبار سند یا وثاقت و عدالت راوی نمی تواند معیار قبولی روایت باشد، بلکه معیار اصلی همان موافقت محتوای روایت با روح حاکم بر قرآن و سنت است که تعیین کننده خط مشی اصلی در توزین و سنجش روایات است.
مؤلف عالی قدر در سخنی در این باره ضمن تأکید بر لزوم الگو گیری از روش عرضه بر قرآن و سنت که ممشای فقهای اسلام بوده و هست، در شناسایی و تنقیح روایات تفسیری می نویسد:
«و لا بدّ أن تؤخذ کما کانت عند السلف و الخلف من فقهائنا العظام و لا یجعل مجرد اعتبار السند أو محض وثاقة الراوی معیارا للقبول.»
بایسته ی یادآوری است که حضرت استاد در این طرح ابتکاری که شیوه ای نوین در تفسیر نگاری قرآنی به شمار می آید، تنها به سنجش روایات شیعه بسنده نکرده است. بلکه تمام روایات اهل سنت تا سه قرن نخست را در این طرح مورد ملاحظه قرار داده است و با نهادن آن ها در کفه ی ترازوی عرضه بر کتاب و سنت قطعی، به نقد و نظر علمی آن ها پرداخت و میزان اعتبار یا عدم اعتبار هر یک را معین نمود.
ناگفته پیدا است که این کار علاوه بر ایجاد زمینه ی تقریب بین مذاهب اسلامی و پرورش روحیه ی اخوت و وحدت میان آن ها، زمینه ساز نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در میان سایر مسلمانان است و بدون آن که موجب برانگیخته شدن احساسات دیگران گردد، جایگاه علمی اهل بیت اطهار علیهم السلام و افضلیت آن ها را بر دیگر برداشت های تفسیری نشان می دهد.
کنار هم قرار گرفتن روایات تفسیری شیعه و اهل تسنن در ذیل هر آیه، ضمن ایجاد فضای مقایسه بین آن روایات، فرصت داوری را برای محققان منصف در ساسر عالم اسلام فراهم می آورد و در نهایت به طور غیر مستقیم خواننده را به این اعتقاد راسخ سوق می دهد که فهم قرآن بدون بیان اهل بیت علیهم السلام، ناقص و ابتر است و اگر دیگران چیزی دارند در واقع از خرمن علمی آنان خوشه چینی کرده اند و یا راه به بیراهه برده اند.
دفاع از مبانی اعتقادی شیعه
نسبت سوزاندن اشخاص به امیر مؤمنان علیه السلام
در تفسیر آیه 217 سوره بقره روایت عجیبی در منابع اهل سنت از اصحاب صحاح و سنن از جمله بخاری و احمد نقل شده است که طبق آن حضرت علی علیه السلام در اقدامی شگفت آور دست به سوزاندن تعدادی از مرتدین زده است و چون این خبر وحشتناک به ابن عباس رسید، برآشفت و گفت: پیامبر - صلی الله علیه و آله - فرمود: کسی را با عذاب خداوند (آتش زدن) تعذیب نکنید، و من اگر بودم آن ها را نمی سوزاندم بلکه تنها با آنان می جنگیدم. این کلام ابن عباس چون به علی علیه السلام رسید فرمود: ولی بر ابن عباس (عن مکرمة، إنّ علیّا حرّق ناسا ارتدّوا عن الاسلام فبلغ ذلک ابن عباس، فقال: لم اکن لأحرقهم بالنار، و إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال: لا تعذّبوا بعذاب الله و کنت قاتلهم لقول رسول الله صلی الله علیه و آله: « من بدل دینه فاقتلوه» قبلغ ذلک علیا علیه السلام فقال: ویح ابن أمّ عباس).
استاد فرزانه به شدت در مقابل این خبر از مقام امیر مؤمنان علی علیه السلام دفاع کرده می نویسد:
«این روایت جز یک داستان ساختگی مفتضح بیش نیست که به دستان آلوده آنانی جعل شده است که می خواهند چهره ی تابناک داناترین مردم پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله را مخدوش نمایند. ابن عباس کجا و علم امیر مؤمنان کجا؟! دانش ابن عباس در کنار دانش آن حضرت چیزی جز یک قطره در برابر دریا نیست:
قضیة احراق الامام علیه السلام ناسا ارتدوا، موضوعة مفتعلة، وضعتها أیادٍ أثیمة أرادت الحطّ من شأن أعلم الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و أقضاهم و أفضلهم علی الاطلاق، و ما علم ابن عباس الی جنب علم علیّ علیه السلام الا کقطرة من بحر، بل هو مستقاة فکیف یفضل علیه؟!
در ادامه استاد از صحیح بخاری روایات دیگری را به نقل از بوقلابه و دیگران می آورد که بیانگر آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش به سوزاندن و داغ زدن انسان ها و حتی به سوزاندن حیواناتی چون مورچه اقدام می نمودند.
استاد در مقابل این نسبت های موهن به شدت بر می آشوبد و آن ها را از روایات اسرائیلیات می شمرد که کعب الاحبارها به امثال ابوهریره ها آموختند و آن ها هم حسب عادتشان آن را به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نسبت دادند. و گرنه محال است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به چنین افعالی دستور دهد یا بدان اقدام نماید.
لعلّه من اسرائیلیات أملاه علیه کعب الاحبار، فوهم أبوهریرة فأسنده الی النبیّ صلی الله علیه و آله و حاشاه من أن یتفوه بأمثال هذه المخاریق و حاشا الأنبیاء - و هم عباد مکرمون – أن یقومو بعمل الجبارین.
افزون بر این، استاد راحل در پاورقی همان صفحه می نویسد:
به گواهی تاریخ ابوهریره عادتش این بوده که حرف های کعب الاحبار یهودی را به عنوان روایت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت می داد.
در ادامه استاد به سراغ ابوقلابه - راوی خبر – می رود و از قول یکی از شارحان بخاری – ابن التین – نقل می کند که ابوقلابه در میان مردم، آدمی ابله به شمار می آمد «و هو عند الناس معدود فی البلد!!» .
تبیین شئون ولایت ائمه اطهار علیهم السلام
تبیین علمی استاد فرزانه از ولایت اهل بیت علیهم السلام و شئون آن، و اعلام برائت از غاصبان حق ولایت، آن هم کاملا در چارچوب قواعد پذیرفته شده ی تفسیر، به دور از هرگونه تعصب و تحمیل و با استناد به روایات فریقین، از جمله ویژگی های این تفسیر قیّم است. با آن که نگاه استاد یک نگاه فرامنطقه ای است و تمام مذاهب اسلامی را مخاطب خویش می داند و تنا برای معتقدان به ولایت، سخن نمی گوید، بلکه اساسا با انگیزه ی عرضه ی روایات تفسیری اهل بیت علیهم السلام به جهان اسلام، اقدام به تألیف این اثر بدیع نموده است، ولی در عین حال، این انگیزه های بلند هرگز استاد را از دفاع بحق از ولایت حضرات معصومین علیهم السلام و اظهار مبانی اعتقادی شیعه و تبری از غاضبان حق ولایت، باز نداشته است. بر این اساس در جای جای این کتاب، با تکیه بر روایات فریقین بر این اصول و مبانی اصیل شیعی پافشاری شده است که به چند نمونه اشاره می شود:
الف) ائمه اطهار علیهم السلام أبواب الله هستند
استاد در تفسیر آیه ی 89 سوره ی بقره «و أتوا البیوت من أبوابها» می نویسد:
مراد آن است که در هر کاری باید از راه خودش وارد شد راهی که مألوف و مستقیم باشد و اعواج و انجرافی در آن نباشد.
آنگاه می افزاید:
از راه هایی که به سوی فلاح و رستگاری ختم می شود و راه مألوف و مستقیم رستگاری به حساب می آید و در واقع از ابواب رحمت الهی است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل آن حضرت علیهم السلام می باشند.
سپس استاد برای تایید مطلب فوق به روایاتی تمسک می کند که می رساند از ابواب همان اهل بیت عصمت و طهارتند که تا قیامت مردم را به سوی بهشت فرا می خوانند.
چنان که در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم:
آل محمد أبواب الله و سبله و الدعاة إلی الجنّة و القادة إلیها و الأدلاء علیها الی یوم القیامة.
در ادامه استاد فرزانه با استناد به آیه 35 سوره ی مائده «وَ ابتَغُوا إلَیهِ الوَسِیلَةَ» توسل به ذوات مقدس اهل بیت اطهار علیهم السلام را بهترین وسیله نجات می داند و مطلب را با آیه 74 سوره نساء: « وَ لَو أنَّهُم إذ ظَّلَمُوا أنفُسَهُم جَاؤُوکَ فَاستَغفَرُوا الله و استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا الله توَّابًا رَّحیما» تکمیل می کند که توسل به ذات مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله در آن تصریح شده است.
سپس روایت مشهور:«مَثَل أهل بیتی مَثَل سفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلّف منها غرق و هوی» و نیز روایت:«مَثَل أهل بیتی مَثَل باب حطّة بنی اسرائیل» را از منابع اهل سنت می آورد.
چنان که مؤلف گرامی در تفسیر آیه 58 سوره بقره «وَقُولُوا حِطَّةٌ» روایاتی را از منابع اهل سنت می آورد که اهل بیت علیهم السلام به ویژه امیرمؤمنان علی علیهم السلام را به عنوان باب حطّة معرفی می کند.
ب) غاصبان حقّ آل رسول علیهم السلام، طاغوتند:
مفسر عالی قدر در تفسیر آیه 256 سوره بقره در معنای طاغوت روایات مختلفی را از منابع شیعه و سنی نقل می کند. و در نهایت از قول ابن کثیر – مفسر معروف اهل سنت – می نویسد:
« و معنی قولهم فی الطاغوت: أنّه الشیطان، قویٌّ جداً، فإنَّه یشمل کلّ شرّ کان علیه أهل الجاهلیّة من عبادة الأصنام و التحاکم إلیها و الاستنصار بها.»
استاد به توجه به این توسعه ای که در معنای طاغوت از ابن کثیر نقل می کند می نویسد:
« و لعله إلی ذلک ینظر ما ذکره علیّ بن ابراهیم فی التفسیر: هم الذین غصبوا آل محمد حقهم.»
در واقع حضرت استاد با تکیه بر اعتراف یک عالم محقق اهل سنت در معنای طاغوت، که هر عامل شرّی را می توان طات نامید، نتیجه می گیرد که بنابراین، کلام علی بن ابراهیم قمی در این که: غاصبان حق ولایت طاغوت اند، سخن صحیح و کاملی است. بر این اساس روایاتی که مصداق طاغوت را غاصبان حق ولایت و امامت معرفی می کند قابل توجیه است.
ج) ائمه اطهار علیهم السلام گواهان و هادیان مردم اند
استاد راحل در تفسیر آیه 134 سوره بقره « وَ کَذلکَ جَعَلناکُم أمَّةً وَسطًا لِّتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ » ابتدا روایاتی را نقل می کند که بیانگر محوریّت ائمه اطهار علیهم السلام بر مرجعیت عامه در تمام امور است. آنان می فرمودند:
نحن الشهداء علی الناس.
و یا می فرمودند:
إلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصّر.
ایشان پس از نقل تعدادی از این نمونه روایات می نویسد:
و غیرها و غیرها و هی کثیر فی کثیر. و الکلّ معقول و مقبول.
آن گاه به تناسب، آیه 7 سوره رعد را مطرح می کند که دارد:« إنَّما أنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَومٍ هادٍ» سپس احادیثی می آورد که بیانگر آن است مقصود از « لِکُلِّ قَومٍ هادٍ » امیر مؤمنان علی علیهم السلام و ائمه بعد او - علیهم السلام - می باشند.
آن گاه با تنبیه بر این نکته می نویسد:
ائمه اهل بیت علیهم السلام برترین راسخان در علم می باشند چون آنان وارثان علوم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند. لذا آنان با أسرار قرآن و تأویل و تنزیل آن به درستی وقوف دارند.
در ادامه با نقل چند روایت دیگر مطالب فوق را تکمیل می نماید. از جمله از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:
بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شد بخوانند و هنگامی که به تفسیر آن نیازمند شدند، بدانند تفسیر آن با ما و به سوی ماست.
فإنّما علی الناس أن یقرأوا القرآن کما أنزل، فإذا احتاجوا إلی تفسیره، فالاهتداء بنا و الینا.
سپس روایت دیگری را از منابع اهل سنت نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
فی کلّ خلف من أمّتی عدول من أهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالّین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛ ألا إنّ أئمتکم وفدکم إلی الله – عزّ و جلّ – فانظروا من توفدون.
در هر نسلی از امت من، عدولی از اهل بیت من حضور دارند که این دین را از دست تحریف گمراهان و توجیه اهل باطل و تأویل نادانان باز می دارند، پس آگاه باشید که پیشروان شما، پشگامانتان به سوی خدا هستند، پس ببینید چه کسانی را پیشگام خویش قرار می دهید.
نشان دادن برتری فقه اهل بیت علیهم السلام
از جمله زیبایی های این تفسیر، ورود عالمانه مفسر گرامی در آیات فقهی، با نگاهی مقارنه ای و مقایسه ای بین شیعه و سایر مذاهب است، که در ضمن این مباحث، بدعت هایی که در سایر مذاهب به وقوع پیوست تبیین می گردد. به نمونه هایی اشاره می شود:
الف) عدم تزویج با زنان اهل کتاب
حضرت استاد در تفسیر آیه 221 سوره بقره « وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکاتِ حتَّی یُؤمِنَّ » از قول شیخ الطائفه طوسی نقل می کند که: اصحاب امامیه معتقدند نکاح با اهل کتاب جایز نیست ولی سایر مذاهب اسلامی با استناد به ظاهر آیه ی قرآن (آیه ی 5 سوره مائده) و عمل اصحاب، آن را جایز می دانند.
آن گاه شیخ طوسی ره آیه ی 5 سوره مائده را که دارد:« وَ المُحصَناتُ مِنَ الَّذینَ أوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم إذَا آتَیتُمُوهُنَّ أجُورَهُنَّ» حمل بر ازدواج موقت نمود. که معنایش آن است، ازدواج دائمی با زنان اهل کتاب نزد امامیه حرام است.
سید مرتضی به طور مطلق – چه دائم چه موقت – حکم به تحریم کرده می گوید:
ممّا انفردت به الإمامیِّة، حظر نکاح الکتابیّات.
وی دلیلش را وحدت ملاک در تزویج کتابیّه و زنان مشرکه می داند. یعنی به عقیده ی ایشان همان ملاکی کهدر ازدواج با زنان مشرک وجود دارد در تزویج با زنان اهل کتاب نیز وجود دارد، پس بنابراین هر رو باید حرام باشد.
سید محمد رشید رضا – مؤلف تفسیر المنار – در ردّ قول سید مرتضی می نویسد:
«اگر ملاک تحریم در تزویج با زنان مشرکه، همان ملاک در ازوداج با زنان اهل کتاب باشد که هرگز قرآن به جواز تزویج با کتابیّه تصریح نمی کرد و هرگز اجماعی بر این جواز شکل نمی گرفت در حالی که جز همین تعداد اندک از شیعه، همه قائل به جواز اند.»
جالب است که همین نویسنده در چاپ های بعدی تفسیر المنار از نظر نخستش بر می گردد و چنین می نویسد:
«این چیزی که ما در چاپ اول تفسیر المنار، مبنی بر جواز تزویج با اهل کتاب نوشتیم باعث فتنه های عظیمی در میان جوانان مسلمان مصر شد به گونه ای که بسیاری از آن ها به سراغ زنان مسیحی اروپایی رفتند و با تزویج با آنان به فساد کشیده شدند و برخی نیز به طلاق و پرداخت غرامت های مالی هنگفت گرفتار گردیدند. حتی یکی از زنان فرنگی شوهرش را به قتل رساند و آن گاه ارثش را مطالبه نمود. و از آن طرف، دختران مسلمان نیز با همان حکم به جواز، با مردان یهودی و نصرانی ازدواج نمودند و برخی از دین خارج شدند.»
آن گاه می افزاید:
«و قد عظمت الفتنة، وقی الله البلاد شرّها، و لکن یکون إلا بتحدید التربیة الإسلامیة و إصلاح الحکومة.»
استاد راحل پس از نقل این مطالب می نویسد:
« این همان نتیجه ای است که محققان معصر از اهل سنت، با ترک تقلید و پیمودن راه تحقیق آزاد، به آن رسیدند و می رسند و به چیزی معتقد می شوند که فقهای بزرگ شیعه، قرن ها قبل، به آن رسیده بودند.
الأمر الذی دعی بأصحاب النظر ممّن عاصرناهم، رفض التقلید و الأخذ بالتحقیق الحرّ و لیقولوا بما قاله الأکابر من فقهاء الشیعة.»
آن گاه مؤلف گرامی در پایان از قول سید قطب مطلبی را می آورد که ذکرش خالی از لطف نیست، ایشان می گوید:
« این نکته قابل انکار نیست که زن یهودیه و مسیحی، فرزندانش را بر مرام و مذهب خویش تربیت خواهد کرد بدیهی است در صورت جواز تزویج با آن ها، فرزندان مسلمین گروه گروه از اسلام و جرگه ی مسلمین خارج خواهند شد.»
حضرت استاد پس از نقل مطالب فوق، مستندات عدم جواز تزویج با اهل کتاب را با ده ها روایت از منابع اهل بیت علیهم السلام تبیین می کند.
ب)بدعت خلیفه دوم در سه طلاقه کردن
شکی نیست که بر اساس فقه امامیه، که برگرفته از نصّ قرآن و سنّت مسلم رسول خدا صلی الله علیه و آله است، سه طلاق کردن در یک مجلس واحد، با احراز شرائط، یک طلاق محسوب می شود.
بر اساس گواهی تاریخ و روایت فریقین، این سنّت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دوره ی خلافت ابوبکر و دو سال اول خلافت عمر جریان داشت ولی پس از آن، عمر بر خلاف سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و صریح قرآن، حکم به تنفیذ سه طلاقه در مجلس واحد نمود. این چیزی است که در کتاب های صحاح و مسانید اهل سنت به آن تصریح شده است.
استاد گرامی با نقل این مطالب، روایاتی را در این باب می آورد که نشان می دهد عمر این بدعت را پایه ریزی نموده است. از جمله در سنن ابوداوود از ابن عباس نقل شده است که گفت:
إذا قال: أنت طالق ثلاثاً بفمٍ واحد، فهی واحدة.
اگر مردی در یک کلام به زنش گفت تو را سه طلاقه کردم، این تنها یک طلاق محسوب می گردد.
هم چنین در صحیح مسلم و مسند احمد از ابن عباس روایت شده است که سه طلاقه کردن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر و دو سال اول خلافت عمر، به عنوان یک طلاق بود ولی پس از آن عمر آن را سه طلاقه اعلام کرد.
کان الطلاق علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و أبی بکر و سنتین من خلافة عمر، طلاق الثلاث واحدة، فقال عمر بن الخطّاب: إنّ الناس قد استعجلوا فی أمر کانت لهم فیه أناة فلو أمضیناه علیهم، فأمضاهم علیهم.
ج) بدعت خلیفه دوم در منع از متعه حج
در افضلیت حج تمتع بر حج قران و إفراد، اختلافی بین مذاهب نیست بلکه همه بر آن اتفاق نظر دارند. چیزی که سنت مسلم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر آن استوار شده بود، ولی به گواهی تاریخ و روایات غیر قابل انکار عمر بعد از آن منع نمود.
حضرت استاد در تفسیر آیه 196 سوره بقره با نقل این روایت از منابع اهل سنت بر این بدعت آشکار عمر و اجتهادش در مقابل نصّ، به شدت خرده می گیرد و بر خلاف معمول تصریح می کند که این کار عمر ریشه در رسوبات فکری دوره ی جاهلیت دارد. زیرا در دوره ی جاهلیت نیز تمتعی بین عمره و حج نبود و عمر با نادیده گرفتن حکم صریح و أکید پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به حکم جاهلیت حکم کرد و امر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک نمود.
استاد عالی قدر در این زمینه می نویسد:
«إنّ عمر حاول المنع منه، لما استجنّه من توجّه الناس إلی عرفة و رؤوسهم تقطر ماءً مجرد اجتهاد فی مقابلة النصّ!!»
آن گاه در ادامه می افزاید:
«کان {عمر} یصرّ علی فصل العمرة عن الحجّ، و أن لا عمرة فی أشهر الحجّ، کما کان علیه أهل الجاهلیّة.»
آن گاه پس از آن که استاد این اصرار عمر را بر کاری که در دوره ی جاهلیت انجام می شد بیان می کند می گوید:
« و لعلّها بقیّة منها »
سپس حدیث مسلم را که از طریق امام صادق علیه السلام از جابر در توصیف حجّ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وارد شده است نقل می کند. تا آن جا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«هر کس که قربانی به همراه ندارد از احرام خارج شود و آن را به عمره تبدیل کند. سراقه بن مالک برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا این حکم تنها مربوط به حجّ امسال است یا هر ساله چنین است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله انگشتانش را یکی بر دیگری داخل کرد و دو بار فرمود: عمره داخل حج قرار دارد و سپس افزود: خیر، بلکه برای همیشه چنین است.
قال: دخلت العمرة فی الحجّ، مرّتین، لا، بل لأبد أبد.
استاد راحل پس از نقل این خبر مجدّدا از جسارت عمر در برابر حکم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله برآشفته شده می افزاید:
یا تری، هل بعد هذا التأکید البلیغ، مساغ لاستنکار، استنکاراً یرجع إلی الوراء، حیث عهد الجاهلیة!؟
آن گاه استاد از توجیه خنک برخی ها چون نووی در شرح مسلم یاد می کند که آن ها منع عمر را منع قطعی تحریمی نمی دانند بلکه آن را به عنوان نهی تنزیهی می دانند که الزامی در آن نیست. آنان می گویند عمر به جای حجّ تمتع قائل به افضلیت حجّ إفراد بوده است نه آن که بدعتی در دین ایجاد کرده باشد! ولی این تویجه خنک به هیچ وجه با عباراتی که از عمر رسیده است سازگار نیست.
بخش دوم: ایجاد تردید در فضایل ساختگی
مؤلف گرامی یکی از آفات تفسیر روایی را، روایات ساختگی ای می داند که با دسیسه دروغ پردازان و حمایت های همه جانبه ی حکومت های ظالم و جابر، یا علمای أحبار و رهبان، در حوزه ی اسلام راه یافته اند. روایاتی که غالبا بر اساس حقد ها و کینه ها نسبت به اهل بیت اطهار علیهم السلام و یا حب های افراطی نسبت به غاضبان حق ولایت، شکل گرفت. جاعلان این روایات گاه در این عرصه چنان پا را از گلیم خویش خارج ساختند که حتی جانب رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله را نیز رعایت نکردند که به چند نمونه اشاره می شود:
الف) فهم عمیق خلیفه دوم نسبت به قرآن!!
بخاری از عمر نقل می کند هنگامی که عبد الله بن أبی – منافق سرشناس عصر پیامبر صلی الله علیه و آله – مرد، فرزندش نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و پیراهن حضرت را درخواست کرد تا با پدرش دفن کند و آن گاه تقاضا کرد تا پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز میت پدرش حاضر شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخاست تا برود، عمر دامنش را گرفت و گفت: آیا می خواهی بر او نماز بگذاری در حالی که خداوند تو را از آن نهی کرد؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ولی خداوند اختیارش را به من واگذار نمود چون فرمود: « استَغفِر لَهُم أو لا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سبعین مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه لَهُم» و من از هفتاد بار بیش تر استغفار خواهم کرد. عمر گفت: ولی او منافق بود. بالاخره پیامبر صلی الله علیه و آله بر او نماز گذارد و آن گاه این آیه نازل شد که: « وَ لا تُصَلِّ عَلَی أحَدٍ مِنهُم مَاتَ أبَداً وَ لا تَقُم عَلَی قَبرِه» .
حضرت استاد پس از نقل این روایت چنان بر می آشوبد که می نویسد:
قلت:« وَلَقَد صَدَّقَ عَلَیهِم إبلِیسُ ظَنُّهُ فَاتَّبَعُوه » : کیف یظنون بنبیّ الإسلام یستهین حرمات الله و فی تلک التعالیل الواهیة، و التی تتناسب و عقلیّة الراوی الهزیلة، دون مقام الرسول الرفیع.
چگونه آنان طرح این گونه مطالب سست و سخیف را نسبت به مقام شامخ و ارجمند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روا می دانند؟ مطالبی که بیش تر بیانگر سبک مغزی و یاوه سرائی گویندگان آن است.
شگفت آور آن که برخی از بزرگان اهل سنت به جای انکار این خبر موهون، به توجیه آن روی آورده اند و چنان حبّ خلیفه و تبرئه و چشمان آنان را کور کرد که صریحا قائل شدند میزان فهم خلیفه از قرآن، بیشتر از فهم صاحب شریعت بوده است!!
استاد راحل پس از نقل مطالب و توجیهات ناروای آنان می نویسد"
و لعلّک أیّها القارئ النابه، فی غنیً عن زنة أمثال هذه السفاسف، ممّا شحن بها أهل الحشو حقائبهم المنتفخة بأقاصیص و أساطیر غریبة و مهینة إلی حدٍّ بعید.
به نقل از کتاب «نگاهی کوتاه به زندگی و اندیشه های استاد آیت الله محمدهادی معرفت طاب ثراه»
- توضیحات
- زیر مجموعه: نظریات اعتقادی
- دسته: استاد معرفت و دفاع از مواضع اعتقادی شیعه
- بازدید: 2878