در رثای استاد
نویسنده: زهرا اخوان صراف
در رثای استاد
نویسنده: زهرا اخوان صراف
اشاره:
گرچه برای شاگردان و ارادتمندانش اكنون ـ و تامدتی مدید ـ مرثیه سرودن بر آن یگانه ی اعصار، بسیار زود است كه رنج این حرمان باور نمی شود و این ماتم سهمگین بس گران بارتر از آن است كه به احساس آید؛ اما فروزانه ای كه از مشعل قرآن دوستی اش در دلهامان نهاده خاموشی را نیز بر نمی تابد. اینك آشفته گوییِ ماتم زدهای دل شكسته پیش روی شماست كه با قلبی اندوهگین و چشمانی اشك بار در نگارش هر حرفِ همین كمترین،از مغز استخوان سوخته و در بن جان گداخته و بلكه هزار بار مرده است. تشنه بودیم و بیش از هر چیز به قرآن عطش داشتیم كم ندویده بودیم ،كم نخوانده و كم نشنیده بودیم . اما از شناخت قرآن كه سند شریعتی بود كه سر برآستان قداست و برتریش سوده ایم،محروم بودیم . لفظ و عبارتش را می شناختیم و تا اندازه ای از بر داشتیم،صنایع و فنون ادبی اش را نیز بعضاً،آنچه به عنوان تفسیرش تدوین كرده بودند را نیز تاحدی ؛ اما از معرفت بیرونی نسبت به خود آن كه یك كُلِ آسمانی و ماورائی بود و مختصاتی منحصر داشت و به بارزه هایی لطیف ممتاز بود، چیزی نمی دانستیم و حتی نمی دانستیم همین جهل است كه ریشه نادانی ما به معارف آن است. نمیفهمیدیم فهم محتوای قرآن فرع شناخت مختصاتِ این كتاب به عنوان سند مكتوبی است كه بسیار ویژه است . آن گاه كه تن خسته از بی حاصلی ، دل لبریز از نومیدی ، جان سنگین از اندوه می رفتیم تا مثل هزاران هزار در این حسرت یا بی خبری از آن بپوسیم ؛ خوش اقبالی و توفیق دستمان را گرفت و پیش انسانی نشاند كه از وجودش ، دیدارش ، مصاحبت و آشنایی اش ، لبخند و نگاهش ، رفتارش ، سخن و سكوتش ، زیستن و بودنش حتی یا د و بیاد آوردن واحساس حضورش عطر قرآن می تراوید. آن وقت بود كه عمیقاً احساس كردیم این كتاب را نمی شناسیم. مسئولیت ورسالت خود نسبت به آن را نیز! در همان نشست های نخستین دانستیم كه درمیان صاحبان اندیشه و سخن، استاد را پایه و مایه دیگر است و سوختگی و دردمندی ممتازتز!از لحظه ای كه كسی را می شناخت و اشتیاقش را به عرصه مطالعات قرانی می دانست ،راه ها و روزنه هایی به درون پر معجز وكرامات و پر عجایب و پر اسرار خود می گشود كه شخص احساس می كرد گویی از زیرآسمان سرپوشیده و بسته و خفقان آور پنجره هایی به بیرون گشوده است و رودهای غیب در پنهانی ترین دهیلزهای روحش سر باز كرده و درونش سرشار و لبریز می شود. مصاحبت با او نگاهی دردمند به چشمان انسان میبخشید وجهتی تازه و افقی وسیع در برابرش می گشود آن سان كه چون خودِ او از قرار و آرام می برید و در مقابل جدیت و عظمت این تعهد سخت هراسان می شد . كه مكرر می گفت مشخصه ی اسلام این است كه رسالتش توسعه یابنده و رشد كننده است یعنی دعوتش به هر نقطه و قوم و انسانی كه برسد ،رسالت تا آن جا دامن می گسترد و آن ها نیز رسول می شوند. او كه ساده و رایگان هم هنر فكركردن را به آدم میآموخت و هم فن انسان بودن را،بدون آن كه كلام فروتنانه ای بگوید یا ذره ای شكسته نفسی كند ، در تواضع مثال زدنی بود. شاید اصلاً او خود نمی دانست به ما چه آموخت؛ این ما بودیم كه از او آموختیم و چه گران بهایند انسان هایی كه بزرگواری ها وعظمتهای خوب و دوست داشتنی و زیبایی های لطیف و قیمتی و جلال اندیشه و جمال رفتار دارند و خود از آن آگاه نیستند ! این از جمله ندانستن هایی است كه به روح ارجمندی متعالی و عزیزی می بخشد. هرگاه اورا می دیدیم كه با همه ی عظمت و شهرت كم نظیری كه درجهان علم داشت ، تواضع انسانی خارج از اندازه اش كوچك ترین شاگردانش را شرمسار می كرد ؛ با همه سالخوردگی و خستگی سالیان در طی این راه پر خطر، بی اعتنا به شهرت و موقعیت بالقوه ای كه داشت و می توانست به فعلیت برساند - كه در جریان برخی پیشنهاد ها و اصرار ها به وی بودم - هم چون معلمی درد سوخته جزوه ای زیر بغل، ردا بردوش ، در نهایت متانت و آراستگی ظاهر، بی شكایت، بی توقع ،بی تفرعن از این كلاس به آن كلاس می رفت تا شاگردان را به قرآن و دفاع از آن تشویق كند و بپرورد؛می دیدیم كه دانش و سوادش را وسیلهٔ«دنیا خواهی های آبرومندانه» نمی كند؛می دیدیم كه به علم و آزاداندیشی و سرمایههای معنوی انسانی آن همه دلبستگی دارد، فكر می كردیم:لاقیته و رأیت أناساً فی رجلٍالدهر فی ساعة و الارض فی دار2 او از جمله پاسداران فضیلت های بزرگ بود، پادشاهان اقالیم مناعت و شرف ورادمردان دانش و بزرگواری و ایمانِ ناآلوده به طلب های دنیایی،ازجمله مردان دین كه آن را به دنیا نیالودند ، مردان سخن كه كلمه را ـ كه از آن خدا است ـ در مدح و ذم كسی خرج نمیكنند و جز برای خدا به كار نمی گیرند . او در حق گویی وبیان دردها زبانی مؤدب اما در عین حال تند و بی پروا داشت. هرگز دیده نشد در بیان آن چه به نظرش حق می رسید مصالح شخصی اش را لحاظ كند كه به واقع رادمردی آزاده و شجاع بود. استاد كه بقیة السلف و میراث دار حوزه ی نجف و كربلا و شاگرد بزرگان این مراكز بود، در مباحثش حیات جریان داشت . آن گاه كه به سرانگشت ابتكار و روشهای بدیعش پرده از غامض ترین مسائل علمی بر می گرفت، از خشكی و ملالتی كه لازمهٔ این گونه جلسات است، خبری نبود. از اساتیدش چنان زنده و با نشاط نقل قول می كرد كه گویی مطلب را از خود ایشان می شنیدی . چنان كه در تمام سالهایی كه استاد كه خود در پذیرش نسخ در آیات قرآن راه میانه ای را می پیمود ـ یعنی نه به جریان نسخ در حد وسیعی كه سایر قرآن شناسان قائلند، باور داشت و نه چون استاد دانشمند فقیدش مرحوم خویی بود كه تنها به نسخ آیه نجوی تن داده باشد. بلكه این پدیده را در شرایطی ممكن و در شمار اندكی آیه واقع میدانست ـ حكایت مباحثات استاد ـ شاگردیش را با محقق خویی مطرح می كرد ، همواره می پنداشتیم در آن مباحثات نفیس حاضریم واین خود مرحوم خویی است كه با ما سخن می گوید. تا آن گاه كه استاد به انكار كلی نسخ گرایید و گفت:«شایسته است این مطلب از پرونده مطالعات قرآنی حذف شود!».این مطلب در مورد سایر اساتید وی مثل مرحوم جرقویی ـ كه استاد مكرراً مطلبی را در خیابان از وی استفاده كرده بود ـ مرتب تكرار میشد. قدر و ارج مطالب در حال و هوای وی هنگام بیان ، به شدت تأثیرداشت . آن گاه كه راز یك معضل علمیِ شریف، نظیر چگونگی به دست آوردن تأویل آیات را ـ كه از نظر وی بطون قرآنند ـ از راه سبر و تقسیم منطقی میگشود و این روش ارجمند را روی آیه ای شریف نظیر آیه آخر سوره ی ملك ـ كه در آن آب فرورونده به امام غایب تأویل می شود ـ پیاده می كرد ،فروغ سیمای عرشیاش تمام اتاقی را كه در آن درس می گفت ـ و به چشم من آن اتاق همهٔ جهان بود ـ پر می كرد . اما آن گاه كه از تهمتی و نسبتی به دامن مذهب نظیر نسبت اعتقاد به تحریف قرآن ـ كه پیرایه ای حساب شده از جانب برخی عامه به اهل مذهب است ـ سخن می گفت و شیوههای مختلف علمی ازرفع اتهام ، رد اتهام به صاحب آن ، پی كاوی نظر استوانه های مذهب ، پاسخ های حلی و نقضی آن سخن می گفت ، اندوهی سیاه فضا را رنگ می زد. استاد از خرافه گرایی پیش رونده در جوامع شیعی بشدت نالان بود . معتقد بود در طول تاریخ به چشم دوست ودشمنِ منصف،شاخصه ی شیعه عقل گرایی و واقع بینی او بوده است و براین مدعا شواهدی بسیار داشت . می سوخت از این كه جاهلان متنسك ساحت قدسی مذهب را به اوهام و پیرایه ها آلوده اند ونماد های دین توسط جاهلان به حقیقت دین و مكتب اهل بیت عرضه می شود . از مراجعان زیادی سخن می گفت كه سخت به تشیع مایلند اما حرفشان این است: تشیع آری خرافات وپیرایه های آن نه! جلب و بیان فضائل برای اهل بیت علیهم السلام به هر قیمتی را بر نمی تافت . بارها می گفت : آستان بلند انبیاء و اوصیائشان مستغنی از آن است كه برای فضیلت تراشی برای ایشان در دامان هر گبر و یهودی ناشایستی دست اندازیم . در مصائب و وقایع عاشورا وكربلا نگاهی روشن داشت و همواره بر تأثیر شگرف تعظیم شعائر و عزاداری پای می فشرد اما عرضه محققانه و عالمانه و همراه با سلیقه و عنایت به اقتضائات زمان و مكان را می پسندید و بر لزوم إعمال كیاست و فطانت در ارائه ی شعائر و رعایت صداقت و امانت در نقل مطالب تأكیدی درخور داشت . وی در این مسئله خود پیشتاز بود و با تمام مشاغل توان فرسایش از منبر رفتن و نشر معارف در ایام عزاداری ابایی نداشت كه معتقد بود این مهم در گذشته شأن مراجع و عالمان بزرگ بوده است . محتوای منبر خود را در كلاس درس وا گو می كرد. فراموش نمی كنم دهه اول محرمی ـ شاید هم دههها ـ را كه استاد در دمشق با عنوان«یزید خسر و حسین ربح» منبر رفته بود و آنگاه كه از تأثیر عظیم آن سخنان بر اقشار و صاحبان عقائد مختلف سخن میگفت برق وجدی شیرین چهره اش را روشن میكرد. نالهٔ استاد بیش از همه از این بود كه : آن گاه كه مخالفِ مغرض و موافقِ نادان در بازی با عقائد و شعائر می كنند آنچه می توانند ، چرا عالم علم خود راظاهر نكند؟! چند كلمه از سلوك علمی استاد او در دفاع از حریم تشیع و اثبات نقش آفرینی بزرگان این مذهب در نشر علوم و معارف قرآنی بیش از سی سال رنجی طاقت سوز به جان خرید و به تتبع و تحقیقی فراگیر پرداخت كه حاصل آن هفت جلدی است كه اگر چه در عالم تشیع بی نظیر است و شاید كامل ترین و محققانه ترین اثر در این زمینه باشد اما آن را نه الكفایة و النهایة و الغایة،كه«التمهید فی علوم القرآن» نامید. در شیوه علمی كه او خلال بیش از سی سال گام به گام پیمود و آثار آن را به تدریج تقدیم كرد و عصاره اش را در كام شاگردانش فشرد ، نخست جایگاه این دانش را توضیح داد . گفت مجموعه علوم قرآنی دانشی است كه در آن در باره مسائل مرتبط با شناخت قرآن و شئون مختلف آن بحث می شود . فرق میان علوم قرآنی و معارف قرآنی آن است كه علوم قرآنی بحثی بیرونی است و به درون و محتوای قرآن از جنبهٔ تفسیری نمی پردازد اما معارف قرآنی كاملاًُ با مطالب درونی قرآن و محتوای آن سرو كار داشته و یك نوع تفسیر موضوعی است . در علوم قرآنی مباحثی چون وحی ونزول قرآن ، مدت نزول و ترتیب آن، اسباب نزول،جمع و تألیف قرآن،كاتبان وحی، قرائات، حجیت ظواهر، عدم تحریف قرآن و… مطرح است و چون هریك از این مسائل در چهارچوب خود استقلال دارد و علمی جداست این علم با صیغه ی جمع به كار می رود. گفت تا قرآن كاملا شناخته نشود و ثابت نگردد كلام الهی است ، پرداختن به محتوا ی آن بی نتیجه است . مثلاً برای پیداكردن نص اصلی كه بر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم نازل شده است، باید روشن شود كه آیا تمامی قرائت ها یا برخی از آنها با نص نازل شده مطابق هست یا نه.(آن گاه تحقیقی وسیع پیرامون پدیده وحی انجام داد و این مسئله را از داستان های وهم آلود مثل افسانهٔ غرانیق و داستان ورقه بن نوفل پیراست).همچنین مثلاً در مسألهٔ نسخ ، تشخیص آیات منسوخ و ناسخ ـ به معنای اعم نسخ كه شامل تخصیص و تقیید نیز میشود ـ برای شناخت احكام یك ضرورت مسلم است . نیز بدون شناخت متشابهات قرآن ومعلوم شدن وظیفه و تكلیف وروش برخورد نسبت به آنها و دانستن حكمت وجود متشابه ، استنباط احكام و برداشت مفاهیم متعالی آن به درستی ممكن نیست … آن گاه به روشی كاملا ممتاز یكان یكان مسائل آن را بررسید و به شبهات و اشكالات پاسخ گفت وآن جا كه لازم می دید آراء دیگران را تحلیل و ارزیابی مینمود و اگر چه در طرح مباحث به تتبع وسیع و دامنه دار معتقد نبود، اما خود بواقع اندیشمندی متتبع بود. جرأت و شهامت علمی در عین ملاحظه حقوق اسلاف ، حق خواهی و حقیقت شیفتگی ، انصاف و دادورزی در قضاوت نسبت به رقیب و مخالف ، رعایت ادب نقد ومتانت برخورد با آراء و عقاید ، سعه ی صدر و سماحت هنگام رویارویی با شبهات و اتهامات خلاف انصاف ،.... مجموعه ای بی مانند در اخلاق علمی در وی آفریده بود. روش طرح آراء شخصی هر وقت می خواست در كنار رأیی از یكی از بزرگان مذهب ، رأیی مثلاً تفسیری از خود ارائه كند ،اول با نهایت حوصله آن نظر را كاملاً توضیح می داد و تا آن جا كه ممكن بود تقویت می كرد آن گاه نظر خود را بیان و برآن استدلال می نمود و باز می كوشید از میان گذشتگان برای خود هم قول بیابد. این مسئله درطرح دیدگاه های تفسیری اش كه با علامه طباطبائی متفاوت بود ، كاملاًً مشهود بود. چگونگی برخورد با اندیشه ها و مقابله با شبهه ها وی به تمامی آراء قرآن پژوهان قدیم و جدید ـ معتقد به قرآن یا بی اعتقاد به آن ـ به خوبی اشراف داشت اما نسبت به هیچیك ازآنها خود باخته یا دشمن نبود. آن گاه كه از دانشمندان قدیم علوم قرآن مثل جاحظ و نظام رأیی مثل قول به صَرفه را ـ كه بی پاسخ ماندن تحدی قرآن را نه به خاطر وجود ویژگی فوق العاده ای در ذات قرآن كه به خاطر تصرف باری تعالی در توان و اراده هماورد میداند ـ توضیح می داد، می گفت اینان به خاطر آن كه خود در اوج ادبیت و عربیت بوده اند، از ترس این كه كسی مثل قرآن بیاورد و كرامت قرآن مخدوش شود و برای دفاع از حریم قرآن به این نظر گراییده اند . اگر نظائر این قول از یكی از دانشمندان برجسته مذهب مثل سید مرتضی بود كوشش مضاعف استاد بر ارائه تقریری از این نظر بود كه اصلاً اشكالی بر آن وارد نباشد . آن گاه ریشه ی این اشتباه را به این صورت تبیین می نمود كه فوق العادگی قرآن در زیبایی لفظ تنها نیست . آنچه قرآن مدعی است كسی نمیتواند مثل آن بیاورد آمیختگی جلال لفظ با فخامت معنا با حفظ مجموع ویژگی های نص حاضر است . و سپس آثار نامبارك این اقوال را چنین توضیح میداد كه نظائر این آراء صدها سال باب مطالعات قرآنی رابست چرا كه با قول به صرفه ـ كه ذات قرآن را حاوی برتری خاصی نمی داند ـ كسی در صدد بر نیامد چنان كه شایسته است در این بحر عظیم غوص كند و گوهرهای گران بهای آن را بیرون كشد. اگر امثال این قول كاروان مطالعات را متوقف نكرده بود، اكنون حجم عظیمی از تألیفات در وجوه اعجاز قرآن می داشتیم .در همین راستا رأی قرآن پژوه معاصر مصری ـ عائشه بنت الشاطیءـ را كه میگوید:«امروز قرآن تحدی ندارد» به انگیزه پیش گیری از شكستن صولت و هیبت قرآن حمل می كرد. استاد با برداشت های فلسفی و به ویژه عرفانی از قرآن خوش بین نبود اما احترام دانشمندان این حوزه ها را سخت پاس میداشت و آن گاه كه به ارزیابی آراء مثلا فلاسفه می پرداخت همواره حساب حكمای واقعی را از متفلسفان جدا میكرد و سنجههای تمییز تفسیر به رأی از غیر آن را تذكر می داد. مواجهه با نظریات نوپدید زمانی كه رویكرد جدید موجود در دنیای اسلام را ـ كه از برخی نویسندگان چون محمد احمد خلف الله یا شاگردش خلیل عبدالكریم مطرح كرده اند ـ در مورد قصههای قرآن3 تبیین می كرد، ـ كه آن را از قبیل قصص شعبیه یا داستانهای ملی (فولكلوریك) مثل داستان رستم و سهراب می دانند كه قرآن بدون صحه گذاشتن بر آنها در افاده اغراض هدایتی خود از آنها استفاده كرده است ـ به تنزیه انگیزه ی ایشان سخت اهتمام داشت و می گفت اینان برای گریز از مشكل عدم وجود تاریخی برخی از این وقایع یا تناقضات درونی موجود در آن ها یا مخالفات آنها با علم و عقل و تاریخ، به این نظر گراییده اند اما عملاً اشكال را پذیرفته اند . استاد خود در حل این اشكالات راهی بسیار دشوار اما علمی و دقیق پیمود و انگشت روی هر شبهه ای گذارد با تحقیقاتی عمیق و وسیع در حدی كه گاه برای اثبات یك كلمه مثلاً نسبت به فرعون باید با هوشیاری و ابتكار تمام تاریخ و جغرافیای مصر را جستجو می كرد ، استخوان خرد كرد و ساحت قرآن از آن ها پیراست4 و گفت در تمامی جوانب قرآن باید تحقیق این گونه باشد. تمام قضایا و قصص از نظر وی قابل اثبات تاریخی بود . وی برای كتاب خدا ویژگی واقع نمونی قائل بود. هر قصه ای را لزوماً به واقعهای تاریخی منسوب میدانست و اعتقاد داشت ورای هر مَثلی واقعیتی است و امثال قرآن را با دلائل محكم خود از قبیل مَثل های كلیله و دمنه ـ كه صرف قصه پردازی است ـ نمیدانست بلكه معتقد بود مثلهای قرآن صِرفاً نمادین و سمبلیك نیستند كه كلام صادق مصدقند و برای آن كه غرض هدایتی بر آن مترتب باشد باید واقعی باشد و مثلاً از قبیل داستان های گلستان كه حكایت سلوك و معاشرت واقعی وی با مردم است ،می باشد. سالهایی كه اوج خود باختگی اندیشمندان كشورمان نسبت به نظریات نوآمد علمی در خصوص تفسیر متون و از جمله قرآن بود،استاد با آن كه از كلیه این نظریات مربوط به بطن متن آگاه بود و ریشههای آن را میشناخت،اما هرگز به آنها نمیتاخت بلكه در نهایت آرامش بعد از توضیح آنها و صاحبا ن خارجی این اندیشهها و پیروان داخلی ـ كه وی همه آنها را به نام و نشان میشناخت و از جزئیات سخنانشان به دقت آگاه و نسبت به ایشان یادكردی احترام آمیخته داشت ـ آنها جایگاه آن ها را در مطالعات قرآن شناسانه بررسی میكرد . وی بی آن كه در این موارد به تفصیل سخن گوید، نكته استادانه و عالمانه خود را كه شاه كلید حل مباحث بود ارائه می كرد. هرمنوتیك راـ كه تمام اقسامش را میشناخت ـ بحثی می دانست كه اگر چه تفسیر متون دینی مسیحی به آن محتاج بودند، اما برای ما حرف جدیدی ندارد .می گفت تمام تلاش دانشمندان ما در مباحث الفاظ دانش اصول و غیر آن ناظر به همین فهم ضابطهمند متون است كه خود دانشی بشری و نیازمند تكمیل و ارتقاء روز افزون می باشد. عمق اندیشههای استاد در نظائر این مسئله در این مختصر مجال طرح ندارد. همه ی شبهاتی كه ریشهاش پندار تأثر قرآن از فرهنگ زمانه بود در چشم استاد یكسان نبوده پاسخ یكسان نداشتند بلكه به دقت مورد به مورد قابل بررسی عمیق و اعمال ظرافت های دقیق علمی بودند كه در كتاب ارجمند شبهات و ردود ایشان موارد بسیاری در این زمینه پی گرفته شده اند. تمایل به مثبت اندیشی در عین واقع بینی نگاه بسیار خاصی كه استاد به پدیده شبهه داشت ، برای اذهان كوچك ما بسیار دیر یاب و هضم نشدنی بود. چه از نظرایشان هیچ رأی قدیم یا حدیث علمی (یا غالب آنها) مغرضانه نبوده و نیست . مثلاً تقسیم بندی رائج در انگیزه های خاور پژوهان در مطالعات قرآنی را ـ كه قسمی از انگیزه ها را سیاسی و مغرضانه می داند ـ نمیپسندید و مكرر می گفت دانشمند كه مغرض نمیشود! غرض دانشمند كشف حقیقت است. اگر چه مردان سلطه و سیاست،در دانش و اندیشه نیز ـ هم چون هر دستاویز دیگری ـ برای نیل به اغراض خود دست میاندازند . این نگرش ـ در شرائطی كه بازار انتساب هر رأی و اندیشه ای به توطئه گری فكری و علمی بسیار داغ بود - در تعدیل و كنترل داوری ها، بسیار سودمند بود. البته دراین باره باید گفت آفرین بر نظر پاك خطا پوشش باد! ادب و هشیاری در نقد استاد با تمام دقت نظر و حساسیت علمی اش ـ كه برای هیچ مصلحتی حاضر نبود ذرهای بر سر كلمه ای از اصول مذهب و حتی فروع آن مصالحه كند و به دیگران امتیاز دهد ـ نیرنگ تفرقه را تاب نمی آورد و نسبت به آن سخت هشیار بود.آن گاه كه لازم بود در دفاع از ایدهای ـ كه به نظرش حق می رسید ـ اندیشه ی یكی از رجال مذهب را نقد كند، در این امر بسیار محتاط وهشیار بود كه بهانه به دست بیگانه ندهد. نمونه این امر در نقد رأی محدث نوری در«اثبات تحریف كتاب»5 بخوبی مشهود است . می گفت حاجی نوری محدثی شیفته ی اهل بیت علیهم السلام و بسیار به ایشان متعصب و نیز مردی ساده دل بود كه فرط علاقه اش به اثبات شئون عالی اهل بیت علیهم السلام موجب ساده اندیشی وی در برخی قضاوتهایش شده است . نیز در تقریر بدیعی كه از رأی منسوب به اخباریان درمورد «عدم حجیت ظواهر كتاب» ارائه داد كوشید كه دامان ایشان را از صورت مبتذل این نسبت بپیراید. چه می گفت دیگران چه می گویند؟ نمیگویند در این طائفه دانشمندانی یافت می شوند كه كتاب خدا كه سند شریعت است، از قبیل لغز و معما و غیر قابل فهم می دانند؟! هر گاه در رد ایده ای از عامه از اهل دین، لازم بود با كسی در افتد جانب ادب و فطانت را در نقد هرگز از دست نمی داد كه از انگهایی كه در اثر همین كج سلیقگی ها در نقد و دفاع از حریم مذهب، به دامن دین خورده بود سخت دل تنگ بود. نمونهٔ این مسئله در كتاب «تفسیر و مفسران» وی كه پاسخی به التفسیر والمفسرون ذهبی است ـ و در آن تفاسیر شیعه در زمره تفاسیر كسانی مثل خوارج كه خود را به دین بستهاند،شمرده شده است ـ مشهود است . میگفت:«ذهبی انصافاً خوب كار كرده است اما در خصوص تفسیر شیعه بیراهه رفته است؛ گرچه داوریش نسبت به مجمع البیان قضاوتی پسندیده است». حتی نسبت به نقد كسانی مثل اسقف یوسف درة الحداد ـ كه به اثبات عدم وحیانیت قرآن كمر بسته اند و می كوشند به صد زبان و صد برهان نشان دهند قرآن برگرفته از كتب پیشین به ویژه تورات است ـ می رسید، روشش با حزم و دوراندیشی مضاعفی توأم بود كه به انگ اختلاف ادیان توحیدی از جانب ملحدان می اندیشید. این جا بود كه وی به واقع یاد آور جگرهای دندان خورده ی عالمان شیعه چون شیخ و شهید و علامه ، در بیان مبانی مذهب بر اساس معیاردادورزی وانصاف و عقل گرایی آمیخته با حزم و فطانت با نگرانی از تمامی جوانب و توطئه ها بود . نوآوری و مباحث ابتكاری مباحث نغز و ابتكاری استاد به ویژه در حوزه علوم قرآنی در مسائلی هم چون ضوابط تأویل، شیوه بیان قرآنی، نقش اهل بیت در تفسیر قرآن ، تشابه اصلی و عرضی، فرضیه نسخ مشروط، حكمت بقای منسوخ6 در قرآن و…از جمله مباحثی است كه به جرأت می توان ادعا كرد برای اولین بار به شكلی مستدل و علمی مطرح می شد. فراخوانی به لزوم تلاش عمومی برای قرآن فهمی استاد به لزوم تلاش همگان برای دست یابی به معارف قرآن پای می فشرد . او اگر چه مصداق اَتَم«راسخون فی العلم» را ائمه علیهم السلام می دانست،اما در نقد این نظر هم كه «قرآن را فقط اهل بیت علیهم السلام می فهمند» كلامی متین داشت .از نظر او در میراث تفسیری ما از اهل بیت ،ایشان (تنها) در صدد تفسیر قرآن نبوده اند، بلكه شواهد ی داشت كه بنای آن بزرگواران بر آموختن شیوه تفسیر به اصحاب و خود مؤمنان بود.از او پرسیدیم: می گویند:«انما یعرف القران من خوطب به و مخاطب قرآن معصومانند» گفت بله معرفت تمام از آن ِایشان است . گفتیم انما برای حصر است . گفت بله ، تنها كسی كه خود را مخاطب قرآن كند ـ یعنی به قرآن دل دهد یعنی شرائط قرآن فهمی را در درون خود جمع آورد ـ آن را می فهمد. اگر به جمع آوری روایات تفسیریِ منقول از طریق فریقین سعی بلیغ داشت و برآن بود كه این قبیل روایات را نیز بایستی همچون روایات حوزه ی فقه و احكام تنقیح كرد ـ كه محصول آن تفسیر اثری جامع بود كه اجل مهلت اتمامش نداد ـ یك جهتش این بود كه اینها را در واقع روش تفسیرِ عرضه شده توسط معصومان پاك می دانست . از او پرسیدیم با این همه مشكلاتی كه این قبیل روایات دارد چه باید كرد؟! گفت این ظاهر امر است ؛ باطن این روایات قصه دیگری دارد و این آیه كریمه راقرائت كرد كه «فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض »7. البته از نشر و ترجمهّ بی در ودروازه قرآن از جانب دست اندركاران غیر متخصص گلایه داشت. و این هنوز ذره ای از آن بسیار نیست كه یك دهان خواهم به پهنای فلك تا بگویم وصف آن رشك ملك اكنون آن حنجره ی ملكوتی خاموش شده ، صاحب آن صدای دلنشین كه زیباترین و خیال انگیز ترین تصنیف های روح بخش و دلكش ترین آواهای بهاری را در گوشها می خواند به مشایعت آهنگ پر غم چاوشی مرگ در خاك شده، شیخ استادمان آن محبوب برگزیده، قرآنیِ قرآن شناسِ قرآن پاسبانِ قرآن شیفته ، آرام گرفته و سبوی ما شكسته و پیمانه ریخته است و ما در حسرت آن هر شب عزا دار تر در هر نفس داغدارتر… رؤیای شهدی كه جرعه جرعه در كام جانمان فشاند و قطره قطره در دل بی قرارمان ریخت در تاریكی عزایش قوز كرده است و هیچ عبارت تسلایی بر ظلمت این ماتم نور نمی پاشد كه توانمندی تسلیت باید به قوت مصیبت باشد و نیست! همواره می پنداشتیم اگر تعرضی به ساحت بلند كتاب آسمانیمان از جانب قرآن پژوهان غریب وشبه روشنفكران خودی انجام شود استاد با سماحت آن را برخواهد رسید، با حوصله و بدون خروش تحلیل خواهد كرد ، آنگاه برای رویارویی با امثال آن مسلحمان خواهد نمود. او كه قلمش هم چون شمشیرهای قهرمانان و مجاهدان شجاع صدراسلام تیز و برنده و در عین حال چون خُلق پیامبر(ص) پر مهر و لطیف بود ،آن گاه كه با تهمت های پلید مغرضان بیگانه كه با ابتذال خود باختگی و بی خبری روشنفكران خودی به لجن كشیده شده بود مواجه می شد، بسان اندیشمند و پژوهنده ای راستین و آزاده كه در میان این دو صف غریب است به سخت كوشی و همتی كه خستگی نمی شناخت آستین به دفاع از حریم قرآن بر می زد و در تحقیق مسائل پیچیده ای نظیر شبهات تاریخی ـ كه براستی اثبات و دفاع از حق در آنها در غایت صعوبت و اشكال است و دیگری به یارای پا گذاشتن به عرصه ی پر خطر ومشقت آن نبوده است ـ با رنج و تلاشی مضاعف با دقت نظر و استقراء كامل و عدم تعصب شخصی و بی طرفی مطلق در تحقیق و سر سپردگی صرف به حقیقت با وسعت اطلاع بر همهّ اطراف و جوانب و تعقیب منطقی مسائل و وقایع در هر مورد به راهی و به شكلی با وسواسی مقدس كه خاص محققان بزرگ است و تواضع و حلمی كه نشانهٔ علم است و شك های عالمانه و دیر یقینی های پسندیدهای كه لازمه كار دقیق علمی است، به واقعیت دست مییافت . شگفت آن كه در این فرآیند رنج آلود هرگز نه خود اظهار خستگی می كرد و نه از حال وی چنین چیزی حس می شد! این بود كه اندوه هر دست درازی به ساحت كتاب و مذهب با این تسلیت مقدس و اعجاز گر كه میدانستیم «او هست» در خود فرو می خوردیم و در زیر این آوار غم بر پا میایستادیم و دم نمی زدیم. اما اكنون او با مرگ رفته است ... حال: دیگر چه كسی دست و دستار تهیِ ما را از استدلال های حكیمانه پر خواهد كرد ؟ دیگر چه كسی در تنگنای پیچیدگی های علمی راه را نشانمان خواهد داد؟ كیست كه در دشواری های انگ های رنگ رنگ ، سنگ صبور خادمان و شیفتگان كتاب باشد، تنگی سینه ها و سوختگی جگرها را با آرامشی عالمانه ـ بل پدرانه ـ به فراخی گفتگو و استدلال بدل كند؟ چه بگویم ؟ «شو تا قیامت آید زاری كن» ندبه كن تشیع غریب كه حامی كمر بسته ی خود در مقابل تهمتهای نا جوانمردانه را به خاك سپردی. به زاری بنال جامعه قرآنی كه نمی دانی سده ها و هزارهها بگذرد مادر روزگار چون اویی به تو تقدیم خواهد كرد؟ افسوس بر نوشته های نا تمام ، فغان بر سراشیبی های تند و نفس گیری كه با پاهای ناتوان و طاقت اندك باید بی پیر پیمایش شود، درد و دریغ بر نسل های محروم از نفس استاد ، بر … ای دریغا ای دریغا ای دریغ كان چنان ماهی نهان شد زیر میغ او از پشت چكاد ها بر خواست و تارك درختان را با حلقه های زرینش آراست و ما كه از نخستین دیدارمان دانستیم همانست كه روزگاری دراز در جست و جویش دویده ایم ، هنگام بدرود خود را سمتدیده می پنداشتیم اما در واپسین دم وداع ، حكمت حجاب از رخ برگرفت و دادمندی همیشگی خود را آشكار كرد چنان كه می توان همهٔ جهانیان را آواز داد كه این نیز هدیه ای فراهم آمده ا ز داد ودهش حكیمانه ی اوست و این اندوه جان ها را از گودال فرودستی به سریر بزرگی فرامی برد و زنجیری است میان فروافتادگی امروز و امید نوید داده شده ی فردا و سپیده ی جدا كننده ی رخوت و بیداری!
1.نگارنده افتخار دارد بیش از یك دهه در دوره های كارشناسی ارشد و دكترا و غیر آن زانوی شاگردی محضر مرحوم آیت الله معرفت زمین زده است.
2.اورا دیدار كردم؛ مردم را در یك مرد دیدم، روزگار را در یك ساعت، زمین را در یك خانه.
3. محمد احمدخلف الله، الفن القصصی فی القران الكریم با حاشیه و شرح خلیل عبدالكریم.
4 .محمد هادی معرفت ،شبهات و ردود.
5. ببینید: محمد هادی معرفت ، صیانت القرآن من التحریف.
6. اگر چه استاد در باره ی اصل نسخ سرانجام رأیی دیگر گونه ارائه كرد.
7. اما كف كنار ی می رود و آنچه مردم را سود دهد می ماند، رعد:17.
- توضیحات
- زیر مجموعه: در کلام بزرگان و فضلا
- دسته: در رثای استاد
- بازدید: 3147